یه لیوان شربت لطفا، یک لیوان واقعی!

ساخت وبلاگ

همان طور که دلم یک لیوان شربت آلبالوی خنک می خواست که نیم ساعت یا بیشتر توی جایخی گذاشته باشی و خورده یخ داشته باشد و داشتم دنبال یک موسیقی خوب می گشتم چون از بقیه خسته شدم بودم، یک چیزی به ذهنم رسید، خیلی به دلیل این عشق و علاقه ی مردم به حادثه های دلخراش و خطرناک فکر کرده بودم و لیوان شربت آلبالو و نیافتن موسیقی خوب جوابی به ذهنم رساند و آن اینکه حوصله مان سر رفته آقاجان!

از همه چیز خسته شدیم، از زندگی ، از جامعه، از دولت، از برنامه های ملال آور و تکراری تلوزیون، از موسیقی هایی که گوش می دهیم، جاهایی که می رویم و آدم هایی که با آنها ارتباط داریم، چند سال پیش بود که یک خواننده فوت کرد یا ورزقان زلزله آمد، با خودم فکر کردم چرا انقدر آدم ها راه افتادند توی خیابان یا جاده و دیدم واقعا حوصله شان سر رفته، خسته اند و دنبال یک اتفاقی که این روند کُند و تکراری و چسبنده ی زندگی را تغییر دهد، وقتی انقدر از حمله ی انتحاری مجلس ذوق زده شدیم فکر کردم حتی احتمال دارد از جنگ هم استقبال کنیم، در دلمان بگوییم خدا کند حمله کنند، دیگر مجبور نیستیم هر روز به سر کلاس های مجبوری دانشگاه برویم، با همکارهای مزخرف مان یک جا باشیم، آدم های تکراری و مجبوری را تحمل کنیم... دنبال چیزی می گردیم که بدهکاری ها و قسط های تمام نشدنی را ببرد روی هوا، این قوانین دست و پا گیر و لجنی را از دورمان باز کند، از شر این ترافیک لعنتی و گرانیِ هر ساله و بی تحرکی و انفعال خلاصمان کند، به کودکی می مانیم که پر از انرژی است ولی چپانده شده است توی یک اتاق کوچک که دو سه اسباب بازی شکسته و آشغال در آن است و دارد دیوانه می شود...

چند وقت پیش توی مترو بودم، پیاده شدم، همراه سیل جمعیتی که پیاده می شوند، یک نفر تا پیاده شد، سراسیمه رفت سمت دیوار و سرش را کوبید توی دیوار، نه یک بار و نه دوبار... انگار گیر کرده بود توی فضای بسته ی قطار و تا پیاده شد خودش را به دیوار رساند تا خالی شود، به خودش ضربه زد تا خالی شود و این شبیه له له زدن برای بودن در اطراف پلاسکویی که داشت فرو می ریخت، به نظرم رسید.

شاید هم اشتباه می کنم ولی هر چه فکر کردم دیدم انگار روال زندگی عادی برای مردم، خیلی هم عادی نیست، خسته شان کرده و هیچ کار یا آرزویی ندارند جز انتظار کشیدن برای حادثه ای تا به پای آن هجوم ببرند تا عکسی بیاندازند که اگر زنده ماندند بگذارند در اینستاگرام.

پ.ن: آن لیوان شربت آلبالو بزرگ باشد، خیلی بزرگ، واقعا بزرگ و پر از شربت باشد، نه مثل آنهایی که در کافی شاپ هاست، تقلبی و مسخره!

+ نوشته شده در یکشنبه بیست و هشتم خرداد ۱۳۹۶ساعت ۲:۹ ب.ظ توسط zmb |
هجده تیر...
ما را در سایت هجده تیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : divanegihayam بازدید : 118 تاريخ : دوشنبه 19 تير 1396 ساعت: 17:37