بی آرسی پارسی

ساخت وبلاگ
در نهایت چیزی باقی نمی ماند از آدم بجز کلمه هایش.

عزیز همیشه می گفت یک حرف از آدمیزاد بهتر است. شاید چیزهای دیگری هم بمانند اما برای کسانی که تو را دیده اند جز کلماتت چه می ماند؟ شاید بهترینش همین کلمه ها باشند. راحت و همیشه در دسترس.
ظرافت جوجه تیغی می خوانم. دنیای جدیدی از بودن را تجربه می کنی با این آدم. با زن سرایداری که کارهای غیرمتعارف فرهنگی می کند. تمام وقت هایی که کار نمی کند کتاب می خواند و فیلم می بیند و موسیقی گوش می دهد. آدمی که در سکوت به درونش توجه می کند. توجه به درون... چه حادثه ای می تواند موجب شود که یک آدمی این طوری به دنیا بیاید و خودش را تبدیل کند به یک عنصر نامطلوب که به درون توجه می کند. وقتی می شود وقت های بیکاری بروی دنبال .... باز می خواهم یک طوری اظهار نظر کنم که متهم بشوم به ارزش گذاری کردن...؟ نمی دانم. بگذریم.
جمله های این کتاب طولانی است و سخت خوان است. برای همین هم گاهی بعضی جمله ها را دو بار می خوانم. یکی از بهترین کتاب هایی است که وقتی می خوانم می خواهم بزنم به بغل دستی ام و بگویم ببین چی گفته! و اگر یارو توجه کند شمرده شمرده جمله را برایش بخوانم و حتما مکث ها را طولانی تر کنم تا بتواند مفهوم را مزه مزه کند... بزنم به بغل دستی ام... بغل دستی ام داشت تلاش می کرد یک کاری کند که من جایم ناراحت بشود و کتابم را جمع کنم. توی شلوغی کله ی صبح بی آر تی داشتم کار کثیفی می کردم. کتاب خواندن و توجه به دنیای درون یک نفر دیگر. حق داشت...
دلم می خواهد مثل یک دختر بچه ی چهارده ساله هرچه به ذهنم می رسد را به زبان بیاورم. و می دانی ... فقط یک چیز به ذهنم می رسد و همان را هم، چون یک دختر بچه ی چهارده ساله نیستم، نمی توانم به راحتی به زبان بیاورم. بی آرسی پارسی* برگردم و بگویم «دلم برایت تنگ شده است». کسی این انتظار را ندارد. همانطور که کسی از یک سرایدار انتظار ندارد درباره ی مارکس صحبت کند. مارکس...دلتنگی... این با آن فرق دارد.
چشمم به گوشی آدمی که کنار دستم ایستاده می افتد و می بینم به چه راحتی دارد از عبارت های عاشقانه استفاده می کند. من اسمش را گذاشته بودم ابتذال همه پسند. چیزی که خیال می کنم خودم به آن گرفتار نیستم و بنابر همین خیال، خیال می کنم کسی انتظار ندارد اینطور مبتذلانه دلتنگ بشوم... و مگر اصلا دلتنگی نوعی ابتذال است... نیست... من خیال می کنم و چه خیال ناجوانمردانه ای...
وقتی چند سال دیگر هیچ چیز از من نمی ماند جز کلمه هایم... آنهم در ذهن آدم هایی که مرا دیده اند و به خاطر سپرده اند.... و چه فراوانی اندکی... بگذار حرفها شنیده شوند. چه فرقی دارد چه کسی چه می گوید... این لحظه خیال کن من دلم برای تو تنگ شده است...
*بی آرسی پارسی را مامان می گوید. یعنی بی مقدمه. یعنی بی دلیل. یعنی یکهو.
*ظرافت جوجه تیغی: موریل باربری، یک ترجمه بیشتر ندارد. مرتضی کلانتریان.

هجده تیر...
ما را در سایت هجده تیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : divanegihayam بازدید : 171 تاريخ : سه شنبه 16 بهمن 1397 ساعت: 16:04