رفتیم دره...

ساخت وبلاگ

رفتیم دره. دره در سکوت. یک اسمی شبیه این دارد که من اصلش را نمی دانم. کسی را با خودم بالا نبردم .چاقوی بلندی که همراهم بود را زدم زیر ساقه ی اولین گیاهی که می شناختم و ناگهان یک نفر آمد جلوی چشمم. همیشه همین طور است. یا از همان قدم های اول یکی همراهم می شود یا شروع به چیدن که می کنم می رسد از راه.

من همیشه تنها راه می افتم و همیشه یک نفر همراهم است. با یکی سر صحبت را باز می کنم. با هم همه ی مسیر را حرف می زنیم. من در خیالم و آن آدم هم همانجاست. خیال است و نیست. هیچکس این را نمی دانست. چرا دارم اینجا می گویم... آدمیزاد ولع گفتن دارد. ولع شناخته شدن. شنیده شدن...
گاهی با خودم حتی آدم مرده ای را برده ام. کسی که ده ها یا صد ها سال پیش مرده و من از او فقط کتابی خوانده ام. گاهی آدم های داستان ها با من آمده اند. گاهی تو ... چه فرقی دارد چه کسی. حتی شده است یک نفر که با هم دشمنی داریم آمده باشد. ولی از همه بیشتر ...

اصلا بعضی از آدم ها هستند که فقط وقتی این همه سبزی های جور واجور را می بینم پیدایشان می شود. به حرف می آیند. زیر و زبر از درونم بیرون می کشند. می گویم و می گویند... و بعضی از سبزی ها هم آدم خودشان را دارند... هر کدام از رنگ های سبز که از دور می بینم گیاهی است. حدس می زنم و جلو می روم...  بعضی ها تک می رویند. بعضی ها دسته جمعی، بعضی ها جفت اند. یکی را که پیدا کردی یکی دیگر هم همان نزدیکی حتما هست.

این سبزی روشن که از دور برق می زند برای زنبورک است. این سبزی پر رنگ موقو . مزه ی شاهی می دهد. اصلا تند هم هست. این که نه تیره و نه روشن است و مثل پولک توی آفتاب برق برق می زند، پنجه کلاغان است، یا قلاچک یا غازیاقی . این که بلند و تیره تر از علف های اطرافش است، سیرَک. اینها که خاک گرفته اند و روی زمین پخش شده اند بی یَک اند. آن که جفتش همیشه اطرافش هست سر هویجک است یا گیس ممسنی یا کلمکشی. هر کسی به اینها چیزی می گوید... هنوز خیلی ها سبز نشده اند. حتی اگر باران زیاد باریده است. فصل دارد. دم روباه، بابونه، بومادران، تره سلیمانه، گل گاوزبان، شنگ، کما، جعفری کوهی، فلفلک،  ... هر کدام فصلی دارد.پیر می شود...گل می کشد... از مزه می افتد... از قیافه... از تُردی... بهار اینطوری است. این سبزی های کوهی هم... هیچوقت نمی فهمم کی تمام می شوند... مثل آدمی که با هم بالا می رویم و هیچوقت نمی فهمم کی می رود... من هرگز با کسی خداحافظی نکرده ام...

دنیا کوچک تر از این حرف هاست، شاید دوباره همدیگر را دیدیم...

هجده تیر...
ما را در سایت هجده تیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : divanegihayam بازدید : 140 تاريخ : جمعه 13 ارديبهشت 1398 ساعت: 16:04