آهسته تر

ساخت وبلاگ

من هم می ترسم. کم می آورم. من هم از بعضی چیزها فراری ام. اینطوری که قدم هایم را تند می کنم و اخم هایم درهم است و مسیرها را بدون تعلل می روم، اینها هیچ کدام به این معنی نیست که درونم نمی لرزد. می لرزد. خیلی.
شب ها کم می خوابم. صبح ها که بیدار می شوم به هوای نماز، به زمین چیزهای دیگر، خوابم نمی برد. می دانم این، یک روز خاموشم می کنم. یک روز بیدار می شوم و دیگر نمی توانم خودم را بلند کنم. درجا گیر می کنم. تب می کنم. می افتم. یکی از همان روزهایی که پر است از کارهایی که دوستشان دارم یا ندارم. دوست داشتنی ها و نداشتنی ها را هیچ کس جز خودم نمی داند . شاید این هم یک خصیصه ی خوب  است. این که وقتی از چیزی بیش از همه می ترسم محکم تر و لجوج تر به سمتش می روم و ممکن است دیگران حتی گمان کنند مشتاقش هستم. 
دو هفته بین همه ی ترانه ها و موسیقی هایی که داشتم گشتم تا دو سه تا را پیدا کردم برای این روزها. دو سه تایی که هرگز از آن ها خاطره ای ندارم. دارم خاطره می سازم. با اینها. 
غروب ها زودتر می روم خانه. ویندوزم را پاک کردم و لینوکس ریختم. مثل آن چهارپای باوفا پشیمانم. فایل هایم را زیپ کردم و برداشتم. پارتیشن های خالی. آغاز یک زندگی جدید است انگار. 
کند تر شده ام. شتاب زندگی داشت له ام می کرد. کنسل می کنم...نمی روم... نمی خوانم...قبول نمی کنم... مگر این همه آدمی که آهسته تر زندگی کرده اند شاخ داشته اند. آهسته تر...
کتاب هایی که با ولع خریده بودم را دسته بندی کردم. برای اولین بار اولویت بندی کردم برای شش ماه. ترتیب گذاشتم. می دانم که وسطش به جاده خاکی خواهم زد. ولی بگذار همان وسطش رخ بدهد.
گاه ناچیزی مرگ را می خواهم شروع کنم. علوان از ابن عربی نوشته است. حتی صالح علا پنج شنبه شب هم در رادیو پیام از آن حرف می زد. همان وقت می خواستم زنگ بزنم به یکی و بگویم این کتاب که علا می گوید را من دارم و می خواهم بخوانم. صبح ها تاریخ می خوانم. برای شروع روز، رفتن به پانصد سال قبل، آدم را در خواب نگه می دارد... 

هجده تیر...
ما را در سایت هجده تیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : divanegihayam بازدید : 102 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 18:37