هر نوشته موسیقی ای دارد*

ساخت وبلاگ

بعضی روزها روز کار نیست. روز هیچ چیز نیست. حتی نمی دانم اگر کار نمی کردم باید چه می کردم. از این حال خوشم نمی آید. آنقدر که می خواهم همین جمله که نوشته ام را هم پاک کم... آها... یادم آمد. اگر کار نمی کردم ... می رفتم و می گفتم تو هم بیایی... کجا؟ چه فرقی دارد. دلم می خواست آدمی بودی که می توانستم بگویم بیا برویم و تو هم راه بیوفتی... برای چند ساعت. من نمی خواهم بروم که بروم. فقط چند ساعت.
جمع کردن این کار سخت است. رساندنش به پول سخت. کنترل تیم سخت است. برنامه ریزی سخت است. استراتژی چیدن سخت است. تشخیص بهترین کار سخت است. پذیرفتن اشتباهات سخت است. پیدا کردن راه حل سخت است. حل کردن مشکلات سخت است. سنگ قلاب کردن این آدم عوضی سخت است. گلاویز شدن با آن آدم عصبی سخت است. تخمین زدن سخت است. گزارش دادن سخت است. اخراج کردن سخت است. استخدام کردن سخت است. حرف زدن سخت است. سکوت کردن هم سخت است. 
گاهی برای همین که همه چیز های اطرافم انقدر سخت است، انقدر خشک و جدی و سخت، مثل صخره، دلم می خواهد بروم... چند ساعت و با یک نفر که بگویی بیا، بیاید و برویم و راه بیوفتد و سوال نکند و جواب نخواهد و حرف نکشد و ... 
آدم ها همه شان می توانند این طور باشند. دو پای راه رو داشته باشند و سوال نکنند و جواب نخواهند و حرف نکشند و فقط برویم ... این مثل مدرک دکترای فلان تخصص یا سرمایه ی فلان قدری یا اهلیت فلان محله نیست که هرکسی نداشته باشد و به این مفتی ها هم به دست نیاید ... این ها... همین پا و گوش و سر و دست است که آن دیگری را از تنهایی در می آورد، اما انسان ناتوان است. از این سهل ترین ها ناتوان است...و این سخت است.

* yann tiersen mouvement introductif

 

هجده تیر...
ما را در سایت هجده تیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : divanegihayam بازدید : 114 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 18:37