بالا، پایین

ساخت وبلاگ

گفتم چاقو دارید؟  زن میانسالی که کنارم ایستاده بود گفت خدا پدرتو بیامرزه چاقوش کجا بود... زن آنطرفی گفت با دستت نصفش کن دیگه ... هر دو بی حوصله اما متوجه. متوجه چیزهای ریزی که اطرافشان رخ می دهد. یک طوری نگاهم کردند که انگار می خواستند بگویند دلت خوش است! به آدم سرخوشی می ماندم که فرض کن نان جیره بندی شده اما او دنبال خشخاشی اش می گردد که برشته هم شده باشد! 

گفتم چاقو دارید؟ مرد یک چاقوی براق و بلند که کنار دستش بود را برداشت و نان هایم را دو تکه کرد و پرسید، یه برش دیگه هم بزنم؟ گفتم بله. زنی که قبل از من نان گرفته بود با کتانی های نایکی و کلاه آفتابگیرش از کنارم گذشت و گفت چاقوی خودتو بیار... این چاقوش میوفته اینطرف اونطرف، آلوده ست!

بالا و پایین این شهر خیلی فرق دارد.

 

 

هجده تیر...
ما را در سایت هجده تیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : divanegihayam بازدید : 114 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 18:37