تهران

ساخت وبلاگ

همیشه دلم می خواست یک نقشه ی جهان بزنم به دیوار خانه ام، از زندگی بدون نقشه هیچ خوشم نمی آمد، هنوز فرصتش را پیدا نکرده بودم که بروم ببینم توی بازار چه نقشه هایی هست که می شود خرید و گذاشت جایی که همیشه جلوی چشمت باشد، یک نقشه ی ایران هم دلم می خواهد داشته باشم، از آنها که صاف و شق و رق می ایستد و کوه ها و رودها و شهرها و راهها را هم دارد، همان هایی که وقتی برای دولت کار می کردم یکی شان توی اتاق مدیرم سرتاسر یک دیوار را گرفته بود و هر وقت می رفتم که چیزی را بشنوم یا بگویم و کار داشت به آن خیره میشدم، نقشه ی رنگی که پایینش زده بود سازمان جغرافیای کشور و مثل پرتره ی یک دوست قدیمی بود که هرچه به آن نگاه می کنی سیر نمی شوی و یکی باید بیاید بزند روی شانه ات که هی! یارو! این نقشه نه پیر می شود و نه جوان! همیشه همین شکلی است، برو دنبال یک لقمه نان!

از صبح رفته ام سر کار، دنبال یک لقمه نان و غروب نان را ریز کردم توی آبدوغ و خوردم و فکر کردم آدم باید جلوی چشمش نقشه داشته باشد تا حواس و حوصله اش به جا باشد، به همان اندازه ای که هرجا کم می آورند برای اینکه حال آدم را خوب کنند، درمی آیند که برای زندگی ات نقشه داشته باش، آدم باید نقشه ی جایی که در آن زندگی می کند را هم داشته باشد، این دنیا باشد، این ایران باشد، یا این تهرانِ خاکستریِ مان.

+ نوشته شده در چهارشنبه هفدهم خرداد ۱۳۹۶ساعت ۹:۵۹ ب.ظ توسط zmb |
هجده تیر...
ما را در سایت هجده تیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : divanegihayam بازدید : 125 تاريخ : دوشنبه 19 تير 1396 ساعت: 17:37